کد مطلب:315171 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:767

این لقب باب الحوائجی را از من بگیرید
در احوالات حضرت آیت الله العظمی مرحوم آقای سید محمدتقی خوانساری آمده است. كه آن مرحوم گفته:

شب جمعه ای بود از نجف به كربلا مشرف شدم، شب در خواب دیدم یك تختی كنار قبر اباعبدالله الحسین علیه السلام قرار داده اند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر روی آن نشسته، از هر طرف نامه ای، پیامی برای حضرت می آورند. حضرت دستور می داد، فلان عمل را انجام بده، بالاخره دستورات لازم را انجام می دادند.

ناگاه یك مأمور، پیامی از طرف حضرت اباالفضل العباس علیه السلام آورد كه: یا رسول الله! حضرت عباس علیه السلام فرمود: امشب من یك مریض سرطانی دارم، به حضرتش بگویید، دعا كند.



[ صفحه 390]



حضرت فرمود: بروید به عباس بگویید: این مریض كارش گذشته است، دعا فایده ندارد.

بار دوم فرمود: برو به پسر ام البنین بگو، دیگر عمر این جوان تمام شده است.

بار سوم فرمود: برو به حضرت ابوالفضل بگو، فایده ندارد.

حضرت اباالفضل علیه السلام فرمود: یا این لقب باب الحوائجی را از من بگیرد، یا مریض مرا شفا بده.

یك وقت اشك پیامبر صلی الله علیه و آله سرازیر شد، چه طور بچه ی من باب الحوائج نباشد.

آری، او تمام هستی خود را در راه خدا داده است، در آن هوای گرم وارد شریعه شده، و چهارهزار نفر نگهبان شریعه را تار و مار كرده، داخل آب رفته، مشك را پر از آب كرد و كف دست را برد داخل آب فرات، آب را آورد نزدیك دهان مبارك، نسیم آب به مشام تشنه عباس می خورد، به یاد تشنگی برادرش امام حسین علیه السلام می افتد، آب را روی آب می ریزد و رجز می خواند، راه نخلستان را پیش می گیرد.



دوست دارم داغ دل از چرخ بازیگر بگیرم

گر در این دنیا نشد، در دنیای دیگر بگیرم



گر اجازت دهد مولا مرا

انتقام هفتاد و دو قربانی از لشكر بگیرم



دوست دارم نام من باب الحوائج باشد اما

پنجه ی مشكل گشا از حضرت داور بگیرم